خاطرات
حضرت زینب(س)پاکش می کند!
۱۴۰۱-۴-۲۸ ۱۱:۴۲
مجید از همه جلوتر بود
۱۴۰۱-۴-۲۸ ۱۱:۴۲
از 13 نفری که آن جلو شهید شدند فقط 5 پیکر برگشت
۱۴۰۱-۴-۲۸ ۱۱:۴۲
13 نفر را جدا کرد
۱۴۰۱-۴-۲۸ ۱۱:۳۹
اگر این را بخورید شهید می شوید
۱۴۰۱-۴-۲۸ ۱۱:۳۹
مجید باید برگردد وگرنه اینجا را آتش می زنم!
۱۴۰۱-۴-۲۸ ۱۱:۳۹
یک هفته بعد شهید می شوم
۱۴۰۱-۴-۲۸ ۱۱:۳۹
یکی را شفا داد
۱۴۰۱-۴-۲۸ ۱۱:۳۹
یک اصفهانی برای پسرم کتاب نوشت
۱۴۰۱-۴-۲۸ ۱۱:۳۹
*راهی بیمارستان شدم
۱۴۰۱-۴-۲۸ ۱۱:۳۶
هیئتِ شهیدساز
۱۴۰۱-۴-۲۸ ۱۱:۳۶
از آلمان به سوریه
۱۴۰۱-۴-۲۸ ۱۱:۳۶
همیشه چاقو در جیبش بود
۱۴۰۱-۴-۲۸ ۱۱:۳۶
قلیان، بس!
۱۴۰۱-۴-۲۸ ۱۱:۳۶
تاسیس قهوه خانه
۱۴۰۱-۴-۲۸ ۱۱:۲۹
با دمپایی وسط پادگان
۱۴۰۱-۴-۲۸ ۱۱:۲۹
خواهر نمی خواهم
۱۴۰۱-۴-۲۸ ۱۱:۲۹
نحوه ی شهادت شهید مجید قربانخانی
۱۴۰۱-۴-۲۸ ۱۱:۲۹
گفته ی شهید مجید قربانخانی شب قبل از عملیات
۱۴۰۱-۴-۲۸ ۱۱:۲۹
لحن خاص شهید مجید قربانخانی
۱۴۰۱-۴-۲۸ ۱۱:۲۹
مهربانی شهید
۱۴۰۱-۴-۲۸ ۱۱:۲۹
اهتمام شهید مجید قربانخانی برای کمک به نیازمندان
۱۴۰۱-۴-۲۸ ۱۱:۲۱
تغییر خصوصیات اخلاقی شهید قربانخانی پس از سفر به کربلا
۱۴۰۱-۴-۲۸ ۱۱:۲۱
تحول شهید مجید قربانخانی
۱۴۰۱-۴-۲۸ ۱۱:۲۱