https://shohada.org/fa/shahid/content/175482

شناسه خبر: 175482
۱۴۰۰-۱۲-۱۹ ۰۷:۲۱

عشق شهادت

راوی حسن بزرگی: من یک روز به ستاد رفتم ، قرار بود سردار شمعخانی برای نیروها صحبت کنند . شهید جابری در اتاق روی تخت نشسته بود . چشمش که به من افتاد ، بلند شد و گفت : آقای بزرگی آمد . مرا در آغوش گرفت و گفت : یک وصیّتنامه ای دارم می خواهم بدهم شما نگه دارید . گفتم : ایرادی ندارد . ایشان وصیّتنامه را داد و رفت . یک دفعه برق مرا گرفت که آقای بزرگی اگر شهید بشوی چکار می کنی ؟ من از روی سادگی به طرف او رفتم و گفتم : آقای جابری ، اگر شما شهید بشوی ، من این وصیّتنامه را به چه کسی بدهم ؟ گفت : آقای بزرگی تو دعا کن من شهید بشوم . افراد زیادی هستند که وصیّتنامة من را ببرند . همین طور هم شد ، وقتی که ایشان شهید شد . شهید ناصری گفت : آقای بزرگی اگر شما صلاح می دانید من دارم به بیرجند می روم . وصیّتنامه را بدهید من ببرم . بنده هم وصیّتنامه را تحویل ایشان دادم .