پسرم تا کلاس اول راهنمایی تحصیل نمودند. در کارهای منزل کمک حال ما بود و به ما رسیدگی می نمود. خیلی از ایشان راضی هستم و از همه نظر اخلاق خوب و پسندیده ای داشت. شهید محمد به شغل نانوایی مشغول بود. یک روز در باغ مشغول کشاورزی بودم پیش من آمد و گفت: «پدرجان من می¬خواهم به خدمت مقدس سربازی بروم» و پس از ثبت نام و آموزش به ذوب آهن اصفهان اعزام شد و بعد به بیرجند رفت. تا اینکه در بازگشت از مأموریت در حالی که خود راننده ی خودرو بود اشرار اقدام به ریختن میخ در جاده کردند که ماشین آنها پنچر می شود و وقتی پائین می آیند اشرار اتومبیل را به رگبار گلوله می بندند و5 نفر درجه دار همراه ایشان نیز به شهادت می رسند. بسیار خوشحالم که پسرم در راه خدا شهید شد. از هر نظر پسرم پاک و صادق بود. فردی با ایمان و متدین بود و به مساعل شرعی اهمیت زیادی می¬داد فردی زرنگ و فعال بود و عاشق جبهه و سربازی رفتن بود و دوست داشت شهید شود. نمازش ترک نمی شد و همیشه صبح ها که از خواب بیدار می¬شد نماز و قرآن می¬خواند مقید بود. هرگز نماز و روزه ای از ایشان در زندگی قضا نشد و به حلال و حرام اهمیت می داد. و دلسوز و مهربانی بود و نمی خواست که کسی از او ناراضی و ناراحت باشد. صبور و با استقامت بود در هیئت های عزاداری امام حسین و ائمه اطهار شرکت فعال داشت و علاقه مند بود به شرکت در فعالیت های اجتماعی و دینی. پیرو خط ولایت و گوش به فرمان امام بود. همیشه آرامش خاطر داشت و خوددار بود اگر دردی هم داشت به ما نمی گفت که ما ناراحت شویم بسیار عاقل و منطقی بود. اصلاً با ضد انقلاب رابطه نداشت و عاشق دینش و خدایش بود.