شهید احمد موحدی

کد ایثارگری:
6535781
نام پدر:
غلام رضا
محل تولد:
ایران ، استان اصفهان ، شهرستان نجف آباد ،
تاریخ تولد:
۱۳۴۱/۰۶/۰۲
شغل:
کارمند
تحصیلات:
دیپلم
تاریخ شهادت:
۱۳۶۵/۱۱/۰۶
محل شهادت:
شلمچه
زندگینامه

چهارده ساله بود که پدرش را از دست داد و مسئولیت سنگین زندگی را بر عهده گرفت و با رنج و مشقت انس پیدا کرد. همت عالی‌اش در شرایط سخت، او را لحظه‌ای از انجام وظایف الهی‌اش غافل نکرد. در اولین راه‌پیمایی‌های مردمی علیه رژیم شاه شرکت کرد. در مدرسه شعار درود بر خمینی سر ‌داد و شجاعانه عکس‌های شاه را در حضور مدیر از دیوار کلاس‌ها و دفتر مدرسه پایین ‌آورد. شب‌ها دور از چشم مأموران ساواک، بر دیوارها شعار می‌نوشت. انقلاب که پیروز شد فعالیت‌هایش را بیشتر کرد، از حضور در جلسه‌ها و شرکت در کلاس‌های مذهبی و هنری گرفته تا رفتن به اردوهای سازندگی و آموزش نظامی. ورزش هم می‌‌کرد، به خصوص شنا و دو و میدانی. با دوستانش به کوه‌نوردی می‌رفت و از هر تلاشی برای تهذیب نفس دریغ نداشت. با شروع جنگ عازم جبهه شد و اولین جایی که رفت، جبهۀ دارخوین و قبل از عملیات ثامن‌الائمه بود و با شهیدان: محسن سرمدی و مجید ابوترابی هم‌رزم شد. بعد از جبهۀ دارخوین از طریق جهاد سازندگی به آبادان رفت و در عملیات ثامن‌الائمه(ع) و شکست حصر آبادان شرکت کرد. در این عملیات شجاعانه مبارزه می‌کرد و به هم‌رزمان خود نیز روحیه می‌داد. هیچ‌گاه دشمن را آرام و راحت نمی‌گذاشت، حتی با دادن شعار الموت الصدام در خطوط مقدم جبهه.
بعد از عملیات ثامن‌الائمه(ع) از طریق جهاد سازندگی به زرهی تیپ 25 کربلا رفت که همۀ نیروهای آن، بچه‌های جهاد نجف‌آباد بودند و در کنار هم‌رزمانش، شهیدان: محمدباقر قادری و عبدالرضا بی‌ریایی و ... مسئولیت یکی از واحدهای زرهی را بر عهده گرفت. حضورش در عملیات‌های: فتح‌المبین، الی‌بیت‌المقدس و رمضان بسیار مؤثر بود. پس از شهادت محمدباقر قادری، احمد به زرهیِ تیپ نجف‌اشرف رفت. در عملیات محرّم با کمک سه دستگاه پی‌ام‌‌پی در منتقل کردن مجروحان عملیات به عقب، نقش بسزایی داشت. در عملیات والفجر مقدماتی فرماندهی یکی از گروهان‌های زرهی را به عهده گرفت و توانست تا نزدیکی‌های پل غزیله در خاک عراق پیشروی کند. نیروهای پیشروی‌کننده به علت ناموفق بودن عملیات و عدم الحاق نیروها، از دو طرف مجبور به عقب‌نشینی شدند. گروهان تحت امرش توانست تعداد زیادی از نیروهای پیاده و مجروحان را به عقب انتقال دهد. حماسه‌های
 
فراموش نشدنی‌اش در عملیات والفجر1 و والفجر4 که به عنوان جانشین زرهی لشکر نجف‌اشرف بود، هنوز در خاطره‌های هم‌رزمانش به یاد مانده است. بعد از عملیات والفجر4 به سِمت فرمانده زرهی لشکر 8 نجف‌اشرف منصوب شد و در عملیات خیبر شرکت کرد. بعد از عملیات خیبر به جهاد سازندگی نجف‌آباد پیوست و افتخار هم‌رزمی با شهدای گران‌قدری چون: ابوالقاسم و کاظم حجتی، همچنین احمدرضا ابراهیمی را پیدا کرد. خدمتش خالصانه بود، چه موقعی که مسئول یکی از محورهای مهندسی بود و چه زمانی‌ که مسئول مهندسی جنگ در جهاد سازندگی شد.
در عملیات‌های بدر، والفجر8، کربلای4 و کربلای5 حاضر شد. بعد از عملیات بدر ازدواج کرد و پس از مدتی حضور در جهاد سازندگی به مکه مشرّف شد. جهاد اکبر و مبارزه با نفس شیوۀ حاج احمد بود؛ چرا که روحیۀ زهد و تقوا در وجودش پرورش یافته بود. با مشکلات دست و پنجه نرم می‌کرد تا محکم و استوار شود. بیشتر اوقات، با دوستان یا حتی تنهایی به کوه‌نوردی می‌رفت. در کوه‌نوردی سعی داشت خویشتن را به سرما، تشنگی و گرسنگی عادت دهد. خاک جبهه چنان برایش پاک و مقدس بود که از هر موقعیت آن، جهت ارتباط با معشوق خود بهره می‌جست. در فاصلۀ رفت و آمد کمپرسی‌ها دو رکعت نماز به جای می‌آورد. با نزدیک شدن به زمان شهادتش، از چهره‌اش مشخص بود که در حضور خداوند است؛ اما در عین حال در میان مردم بود. سفارش می‌کرد که انسان باید قبل از دافعه، جاذبه داشته باشد. باید افراد منحرفِ کج‌ سلیقه را هدایت کرد. قبل از اینکه آن‌ها را دفع کنید، جذب کنید. برای حل مسائل جامعه دلسوز بود و از کنار هر مشکل به آسانی نمی‌گذشت. با دقت جوانب را بررسی می‌کرد و با کمال اخلاص و خضوع و خشوع، نظر خود را ارائه می‌داد. در همه‌ حال انجام وظیفه را اصل می‌شمرد و به سختی و آسانیِ کار توجه نداشت.
احمد همیشه به قضا و قدر خداوند راضی بود؛ مثل روزی که خمپاره‌ای در فاصله‌ای نزدیک به او منفجر شد و در حالی‌ که انتظار شهادتش می‌رفت، لبخند بر لبانش نشاند و با روحیه از جا برخاست. به خدا و وعده‌اش اطمینان داشت و معتقد بود آن چیزی که خدا برای انسان در نظر گرفته، بدون شَک فرا خواهد رسید.
پس از شهادتِ دوستش، کاظم حجتی دیگر طاقت نیاورد، گویی روحش در این دنیا سِیر نمی‌کرد. در حالی که فرماندهی گردان مهندسی جهاد سازندگی را به عهده داشت، در عملیات کربلای5 و در شبی پُر حادثه در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به گردنش به شدت مجروح شد و پس از چند روز بستری شدن در بیمارستان، به جمع دوستان شهیدش پیوست.

وصیت نامه
دلنوشته ها
بمنظور درج دلنوشته می بایست ابتدا در سایت ثبت نام بفرمایید.