چشم روشنی

«چشم‌روشنی»؛ روایتی داستانی از زندگی شهید مدافع حرم «موسی جمشیدیان»/ وقتی «محسن حججی» هم یکی از راویان کتاب می‌شود.
بخشی از کتاب:
«قرار بود شهر «الحاضر» را به کلی تصرف کنند، تصمیم برآن شد که از دو محور، یک محور پیاده و یک محور هم با تانک پیشروی کنند. فرماندهان بر سر این موضوع تصمیم می‌گرفتند. پنج‌شنبه صبح، موسی به همراه یکی از دوستانش به خانواده‌هایشان زنگ زدند. وقتی برگشتند، موسی به یکی از نیروهایش گفت:
- یه کمی به نظافت تانک برس.
خودش با همان قمقمة کوچکی که داشت، وضو گرفت. رو به ‌قبله کنار تانک نشست. شروع کرد آرام‌ آرام قرآن خواندن. چند دقیقه‌ای از قرآن خواندنش نگذشته بود که بی‌سیم‌ها یکی‌ یکی به صدا درآمدند.
- خودتون رو برسونید.
هر کسی در هر قسمت دور یا نزدیکی بود، خودش را نفس‌زنان رساند. هرکدام از نیروها یک ‌گوشه‌ افتاده بودند. به سر و صورت خود می‌زدند. پاهای آن‌ها که نفس‌زنان آمده بودند، دیگر رمق نداشت. همه بغض در گلویشان بود. صدای گریة نیروها در فضا پر شده بود. هیچ‌کس دوست نداشت این صحنه را ببیند. موسی به سجده رفته و محمد جواد قربانی دچار مجروحیت شدیدی شده بود. خون نصف سنگر را گرفته بود. هرکس از راه می‌رسید، احساس خفگی می‌کرد. اختیار اشک‌هایشان دست خودشان نبود و از چشمانشان جاری می‌شد. موشک کرنت اسرائیلی کار خودش را کرده بود. در چهاردهم آبان سال 94 عمر موسی به پایان رسید. قرآنش کنارش افتاده بود. همان قرآنی که همیشه به دست می‌گرفت، نیروها را از زیرش رد می‌کرد و می‌فرستاد به میدان جنگ. حفظ قرآنش را هم با همین قرآن انجام داد. صفحه 72 قرآنش و آیه «وَلَاتَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فِی سبیلِ اللّهِ أَمواتاً بَلْ أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یرزقونَ» پر از خون شده بود.»