شناسه: 369267

جانبازی در سوریه

مهدی یک بار در سوریه زخمی و تا حدی جانباز شد. البته به کسی اطلاع نداده بود در بیمارستان بقیه الله بستری بود و ما بی خبراز مجروحیتش بودیم. وقتی از منزل مادرم به منزل خودمان برگشتم به طور کاملا اتفاقی کوله و وسایل آقا مهدی را در کمد دیدم و به او زنگ زدم اما باز هم چیزی نگفت: تا اینکه بعد از چند بار زنگ زدن از صدای بلندگو بیمارستان متوجه شدم . به بیمارستان که رفتم متوجه شدم آقا مهدی از چند ناحیه ترکش خورده بود و به شدت زخمی بود.

ماجرای جانبازیشون به این شکل بود که سال 1393، در حالیکه با دو همرزم سوری در جاده با خودرو در حال حرکت بودند روی یک مین جاده ای قرار می گیرند و دو رزمنده سوری شهید می شوند و آقامهدی زخمی می شود.

از ناحیه دست و پا و شکم بدجوری زخمی شده بود. بعد از اینکه تحت عمل جراحی قرار گرفت و کمی بهبودی پیدا کرد به خانه آمد و در ملاقات هایی که داشت دوست نداشت کسی بدونه که وضعیت شکمش چقدر وخیمه و با روی گشاده با مهمان ها برخورد می کرد و پیششون می نشست.

دو ماه از زخمی شدنش می گذشت که باز عزم سوریه داشت هنوز به طور کامل بهبود نیافته بود که دوباره به سوریه بازگشت. می گفت: حضورم در سوریه لازم است باید بروم و به من قول داد که کار سنگین انجام ندهد. رفت و برگشت بخیه های شکمش باز شد و دوباره تحت یک عمل جراحی قرار گرفت. با این عمل متوجه شدند که یک ترکش دیگر در ران پای او جا مانده است که آن را در آوردند و مدتی بستری بود که باز علی رغم اینکه من و خانواده و حتی همرزمانش می خواستند بیشتر بماند و استراحت کند، نپذیرفت و لباس ترکش خورده و ترکش ها را نزد ما گذاشت و خودش به سوریه بازگشت.

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه