شناسه: 369283

یادگاری عزیزو بوسه بر پاهای پدر

در معراج شهدا پوتین آقا مهدی را به من دادند آنجا بود که آن را بوسیدم خاکش را به چشم هام مالیدم و پوتینش خونی بود. در معراج من با ریحانه کنار پیکر نشسته بودیم که ریحانه گفت این کیه؟ گفتم می خواستم بهت بگویم ولی الان دیگه می دونم که باید بهت بگوییم گفتم این باباست.

می پرسید چرا این جاست؟ گفتم شهید شده ؟ گریه کرد و من به او گفتم اگر می خواهی بابا رو ببوسی الان آخرین بار که می توانی او را ببوسی برو ... و از طرف من هم او را ببوس و از طرف من پاهاش را ببوس.

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه