یادگاری عزیزو بوسه بر پاهای پدر
در معراج شهدا پوتین آقا مهدی را به من دادند آنجا بود که آن را بوسیدم خاکش را به چشم هام مالیدم و پوتینش خونی بود. در معراج من با ریحانه کنار پیکر نشسته بودیم که ریحانه گفت این کیه؟ گفتم می خواستم بهت بگویم ولی الان دیگه می دونم که باید بهت بگوییم گفتم این باباست.
می پرسید چرا این جاست؟ گفتم شهید شده ؟ گریه کرد و من به او گفتم اگر می خواهی بابا رو ببوسی الان آخرین بار که می توانی او را ببوسی برو ... و از طرف من هم او را ببوس و از طرف من پاهاش را ببوس.
ثبت دیدگاه