https://shohada.org/fa/shahid/content/102347
شناسه خبر: 102347
۱۴۰۰-۱۲-۱۸ ۱۳:۱۲
امدادهای غیبی
حسین علی باغدار : یک روز در محل توپ و توپخانه ایستاده بودم و آنجا را بازرسی و چک می کردم که ناگهان یکی ازهمسنگران از سنگری که حدود صد متر با من فاصله داشت فریاد زد: حاجی، بیا تلفن داری و شما را می خواهند. همین که از محل توپ دور شدم و به سنگر رسیدم، صدای عجیبی بلند شد. همگی به ناگه متوجه توپخانه شدیم که خمپارة بزرگی به همان نقطه اصابت کرده و هرچه در آنجا بود را با خاک یکسان نموده بود. پس از این قضیه همه بچه ها می آمدند و با من روبوسی می کردند و ما همدیگر را بغل می گرفتیم و می گریستیم.