https://shohada.org/fa/shahid/content/107688
شناسه خبر: 107688
۱۴۰۰-۱۲-۱۸ ۱۴:۳۵
خواب و روياي ديگران درمورد شهيد
راوی محمد محمودی : یک روز مادرم از بیرون که به خانه آمد با خود هندوانه ای خریده بود. شب آنرا باز کردیم تا استفاده کنیم مادرم یادی از پدرم کرد و گفت: پدرت اگر بود نصف این هندوانه را مصرف می کرد و نصف آن را خودمان می خوردیم و بقیه آن را در یخچال گذاشتیم. شب که خوابیدم در خواب دیدم که کسی در خانه مان را میزند.در را که باز کردم دیدم پدرم است.به من گفت پولی که کنار گذاشتی همراه هندوانه ای که در یخچال است به یک نیازمند بده .از خواب بیدار شدم و به خودم گفتم پدرم چرا گفت که پولها را به نیازمندها بدهید که یکدفعه یادم آمد مقداری پول پدرم به من داده بود تا خیرات کنم من هم فراموش کرده بودم.صبح آن روز هندوانه را همراه پولها به نیازمندی که در منطقه ما بود دادم.