https://shohada.org/fa/shahid/content/120702
شناسه خبر: 120702
۱۴۰۰-۱۲-۱۸ ۱۷:۵۷
اولین اعزام
به روایت از طلعت صابر : روزی بعد از نماز مغرب و عشاء که همه ی اعضاء خانواده در خانه ی پدرم جمع بودیم در مورد ازدواج احمدرضا صحبت می کردیم خانم برادر بزرگم به احمدرضا گفت شرایط شما برای ازدواج چیست؟ کی می خواهید مرا از تنهایی در آورید و یک جای خود برایمان بیاورید احمدرضا با لبخندی گفت: شرایط شما برای کسی که می خواهد همسر من شود چیست؟ زیرا آن بخت برگشته ای که بخواهد زن من شود باید از چند صافی که شماها باشید بگذرد تا نوبت به من برسد. ثانیا آنچه را که من بگویم با توجه به این که دانشجو هستم شاید بر وقف مراد شما نباشد. شما آنچه در توان دارید انجام دهید تا نتیجه ی نهایی را من به شما اعلام کنم هر کداممان چیزی می گفتم و برای عروس آینده نقشه می کشیدیم ناگهان احمد رضا از جایش بلند شد و با خنده گفت این طور که شما صحبت می کنید تا به نتیجه برسید فرصت از دست می رود و از خانه بیرون رفت با اصرار خواستیم او را برگردانیم تا بدانیم حرف دلش چیست؟ اما احمدرضا گفت: من محبوبم را یافته ام وقتی به نتیجه رسیدید او را معرفی خواهم کرد بعد از دو روز ایشان عازم منطقه شد و چون فردی با تجربه و آموزش دیده بود وقتی وارد منطقه می شود به عنوان غواص انتخاب می شود و در حین عملیات مفقودالاثر می شود.