https://shohada.org/fa/shahid/content/127687
شناسه خبر: 127687
۱۴۰۰-۱۲-۱۸ ۱۹:۴۲
تقید به انجام ماموریت
« در آخرین مرحله که به مرخصی آمده بود ، وضعیت جنگ تغییر کرده بود . هنگامی که از جبهه آمده بودم پس از حدود دو ساعت به درب منزل ما مراجعه نمود و پس از احوال پرسی گفت : بیا برویم بیرون از شهر. با یکدیگر توسط موتور یکی از دوستان به بیابان رفتیم و در آنجا شهید هادی وضعیت جنگ و نیازی که در جبهه ها بود تشریح کرد و اشاره کرد که با وجود این مسئله که من برادرم هم شهید شده است ، به من اجازه شرکت در عملیات را نمی دهند . خانواده ام هم شاید از رفتن من ناراحت شوند ، ولی به علت نیازی که در جبهه ها هست ، می خواهم بروم و با تأکید زیاد پیشنهاد رفتن به جبهه را به من داد ولی من در اثر معرفت نداشتن ، بهانه گرفتم که هموز دو ساعت بیشتر از آمدنم به فردوس نمی گذرد و خسته هستم ولی ایشان همچنان تأکید می کرد . پس از این که از آمدن من به جبهه مأیوس شد گفت که من خواهم رفت ولی بعد پشیمان خواهی شد . فردای آن روز شهید با ساک کوچکی که در دست داشت به دور از چشم دیگران با وضعیتی که فقط خدا از دل او خبر داشت به جبهه رفت و پس از مدتی در جزیره مجنون به لقا ا... رسید . با توجه به صحبت ها و حال او در این اواخر فکر می کنم خوب می دانست کجا خواهد رفت و وضعیت ما را هم می دید که می گفت : اگر بیایی پشیمان خواهی شد که شدم . »