https://shohada.org/fa/shahid/content/128524
شناسه خبر: 128524
۱۴۰۰-۱۲-۱۸ ۲۰:۰۲
عشق شهادت
راوی کبری حسنی: زمانی که قطع نامة 598 بین ایران و عراق صورت گرفت و جنگ تمام شد خوشحال شدم از اینکه دیگر فرزندم رضا به جبهه نمی رود و به شهادت نمی رسد ، وقتی ایشان به خانه برگشت بسیار ناراحت بود گفتم : مگر چه شده است رضا جان که زانوی غم بغل گرفتی ، گفت : مادرجان جنگ تمام شد و دو طرف صلح کردند ولی من به آرزویم نرسیدم ، حتما لیاقت نداشتم و شروع کرد به گریه کردن ، گفتم ناراحت نباش هرچه خدا بخواهد همان می شود ؛ روز بعد دیدم که کیفش را برداشته و به جایی می خواهد برود ، گفتم کجا؟ گفت : مادرجان دوستانم به من گفته اند لب مرز بین منافقین و رزمنده ها جنگی در گرفته است بیا برویم ، من هم می خواهم بروم ، وقتی رفت در عملیات مرصاد در منطقة شلمچه رژیم بعثی آن منطقه را بمباران شیمیایی می کنند و آنها شیمیایی می شوند که شهید رضایی و برازنده هم با ایشان بودند و بعد منافقین آنها را چاقو میزنند و چشمانشان را از حدقه در می آورند و به آرزوی دیرینه اش یعنی شهادت نائل می گردند.