https://shohada.org/fa/shahid/content/133646
شناسه خبر: 133646
۱۴۰۰-۱۲-۱۸ ۲۱:۲۱
تشییع جنازه
به روایت علی اصغر اسماعیلی : به خاطر دارم یک روز که در خانه نشسته بودم و صبحانه را آماده می کردم که درب حیاط به صدا در آمد و بلند شدم و درب را باز کردم دیدم همسایه مان است که بعد از احوال پرسی و صبح بخیر گفتن به من گفت: که معلم برادرت محمد باقر از شما خواسته که به مدرسه اش سری بزنی من از شوهرم اجازه گرفتم و آماده شدم که به اسفراین بروم اما زمانیکه نزدیک ماشین آمدم دیدم همه اهالی محل جمع شده اند گفتم: چه خبر شده چرا این جا جمع شده اید؟ گفتند: می خواهیم ما هم همراه شما به اسفراین بیاییم و جنازه ی برادرت محمد باقر را برای انجام تشییع جنازه بیاوریم من تازه متوجه شدم که برادرم شهید شده است و این ها همه بهانه بودند که مرا آماده کنند. بعد به اسفراین و به بنیاد شهید رفتیم که آن جا جنازه ی برادرم نبود فقط یک گل سرخ برای ما آوردند که من گریه ام گرفت و مادرم که کنارم بود گفت: گریه نکن محمد باقر وصیت کرده که اگر من شهید شدم سر و صدا و گریه نکنید برای همین ما هم گل سرخ را برداشتیم و به طرف روستای کلاته بام راهی شدیم. و آن گل سرخ را تشییع کردیم زیرا جسد برادرم مفقود الاثر شده بود ما آن گل سرخ را که نشانه ی شهادت بود را به خاک سپردیم تا اینکه بعد از گذشت هفت سال و نیم از شهادت ایشان دوباره از طرف بنیاد برایمان پلاک و لباس و کفش هایش را آوردند و به ما تحویل دادن اما از جسد مطهر ایشان خبری نشد.