https://shohada.org/fa/shahid/content/133652

شناسه خبر: 133652
۱۴۰۰-۱۲-۱۸ ۲۱:۲۱

مظلومیت شهید

به روایت از بتول فیضی : به یاد دارم یک روز در آخرین روزهایی که می خواست به جبهه برود ایشان با خواهرم فاطمه دعوایشان افتاده بود. پدرم خیلی ناراحت شد و یک چوب برداشت تا آنها را بزند. من به پدرم گفتم: پدرجان تو را به خدا محمد باقر را نزنید چون مقصر فاطمه است و دعوا را او شروع کرد و پدرم محمدباقر را نزد و الآن که دور هم جمع می شویم پدرم به من می گوید" اگر آن روز شما جلوی مرا نمی گرفتی و من محمدباقر را می زدم تا آخر عمر خودم را نمی بخشیدم."