
https://shohada.org/fa/shahid/content/133664
شناسه خبر: 133664
۱۴۰۰-۱۲-۱۸ ۲۱:۲۱
عشق به جهاد 2
بهئ روایت از بتول فیضی : یادم می آید یک روز از طریق بلندگو اعلام کردند که هرکسی مایل است به جبهه برود فردا صبح به اسفراین بیاید و ثبت نام نماید. وقتی محمدباقر اطلاعیه را شنید خیلی خوشحال شد و صبح روز بعد بیدار شد و برای ثبت نام به اسفراین رفت. بعد از چند روز اعلام کردند که فعلاً به نیرو جهت رفتن به جبهه نیازی نیست. محمدباقر از شدت ناراحتی به روی پشت بام رفت و ایشان را برای خوردن غذا صدا کردم اما ایشان گفت:" من غذا نمی خورم." پیش ایشان رفتم و گفتم: مادرجان، ناراحت نباش شما هم به جبهه می روی و چهار ماه دیگر زمان سربازیت استو انشاء الله شما هم می روید. محمدباقر آرام و خوشحال شد و آمد پایین تا غذایش را بخورد.