https://shohada.org/fa/shahid/content/142580

شناسه خبر: 142580
۱۴۰۰-۱۲-۱۸ ۲۳:۲۲

لحظه اسارت

راوی ن. م روشنایی: « زمانی که در سپاه خدمت می کرد با جناب مهدی نژاد - که فرمانده سپاه بود - مأموریتی به منطقه رفتند که از زبان خود شهید من هم شنیدم که به من گفت : مهدی نژاد هم مفقود الاثر شد و به فکر فرو رفت . نمی دانم در چه عملیاتی بود که 48 ساعت به اسارت عراقی ها در آمده بود . این شهید عزیز می گفت : یکی از فرمانده هان به درجه رفیع شهادت نائل آمده بود که به اتفاق چند نفر دیگر با هلیکوپتر به طرف دره کوه رفتیم تا پیکر آن شهید گرامی را به پشت خط انتقال دهیم . وقتی هلیکپتر به زمین نشست برانکارد را برداشته به طرف جنازه رفتیم ، همین که چشمم به آن شهید افتاد ، خیلی ناراحت شدم ، چون با بدنی خونین و تنها و غریب در آن دامنه کوه افتاده بود . ناگهان دیدم که از چهار طرف در محاصره عراقی ها هستیم . آنها ما را به اسارت گرفتند و موفق شدند که ما را به پشت خط انتقال دهند . در همان پایگاه ما را به درخت بسته بودند و شکنجه می دادند . بعد از 48 ساعت اسارت ساعت 4 صبح بود که صدای قایق های موتوری همراه با صدای ا... اکبر و یا زهرا و یا مهدی به گوشمان رسید فهمیدیم که نیروهای ایران در حال پیشروی هستند . نزدیک صبح بود که چندین پایگاه را به محاصره خود در آوردند و ما را هم به اصارت گرفتند و بعد از شناسایی و معرفی فهمیدند که ما ایرانی هستیم و لباسهای ما را پاره پاره کردند . گریه شوق و اشک و شادی بر روی لبهای ما و رزمندگان جاری شده بود . بعد از چند ساعت ما را به پشت خط انتقال دادند نا گفته نماند که این شهید عزیز از ناحیه گردن ، سر ، پا و حلقوم مجروح شده بود تا اینکه آخر به درجه رفیع شهادت و به آرزوی دیرینه اش رسید . »