https://shohada.org/fa/shahid/content/146850

شناسه خبر: 146850
۱۴۰۰-۱۲-۱۹ ۰۰:۲۳

بدون عنوان

همسرشهید:یک روز که به طرف خانه پدر همسرم می رفتم ، یکی از بچه های سپاه به نام محمد خاکپور را دیدم . ایستاد و آمد جلو و سلام واحوالپرسی کرد و بچه ام را از بغل من گرفت و او را بوسید و رفت . با خودم گفتم : آقای خاکپور قبلاً هر وقت مرا می دید ، سلامی می کرد و رد می شد . به منزل پدر شهید رفتم و وارد خانه که شدم، دیدم گریه می کند . گفتم : چه شده به من هم بگویید ؟ رو به من کرد و گفت : اگر بگویم باور نمی کنی . گفتم : کسی که کوله بار همسرش را برای رفتن به جبهه پر می کند، تحمل شنیدن هر حرفی را دارد . ناگهان گفت : غلامعلی در عملیات خرمشهر از ناحیه پا و سر مجروح شده است و هم اکنون در تهران است. خیلی ناراحت شدم و بعد از مدتی ، خبر سلامتی ایشان را آوردند و پس از چند روز خودشان آمدند .