https://shohada.org/fa/shahid/content/147437

شناسه خبر: 147437
۱۴۰۰-۱۲-۱۹ ۰۰:۳۱

اولين اعزام

راوی ابراهیم کهندل: به یاد دارم هنگامیکه بچه های روستای راز می خواستند برای بار دوم به جبهه اعزام شوند، فرزندم مجید هم خواست همراه آنها به جبهه برود که من با اعزام ایشان مخالفت کردم. تا اینکه بعد از گذشت ساعتی، شهید نزد من آمد و گفت: پدر، گاوها را بده، تا آنها را برای چرا به صحرا ببرم. من هم موافقت کردم. بعدها فهمیدم که ایشان ساکش را برداشته و به همراه حیوانات به صحرا رفته است، در 2 کیلومتری روستای راز، جلوی ماشین بسیجی ها را گرفته و به زور سوار ماشین شده است: هنگامی که شب شد دیدم خبری از او نشد و گاوها خودشان به خانه برگشتند، بعد از پرس و جوی فراوان متوجه شدم که ایشان به بهانه چراندن گاوها خواسته سوار ماشین اعزامی نیروها به جبهه شود و به جبهه برود که موفق هم شده بود و بعد از 2 روز از اهواز تلفنی با تماس گرفت و ماجرا را تعریف کرد و از این که بدون اجازه ی من به جبهه رفته بود عذر خواهی کرد و حلالیت طلبید.