https://shohada.org/fa/shahid/content/149936

شناسه خبر: 149936
۱۴۰۰-۱۲-۱۹ ۰۱:۰۳

اخلاص عمل

به روایت از محمد حمیدی : « آخرین روزهای زندگی شهید محمّد تقی شروع می شد . حجب و حیای معنوی و قیافه آرام و با وقار و جوش و خروش درونی او همگی خبر از چیز دیگری می داد . آیا محمّد تقی را چه می شد ؟ آیا او به چه فکر می کرد ؟ آری او ندای یا ایّتها النّفس المطمئنّه را شاید با گوش جان می شنید و او دریافته بود که مورد رضای حق قرار گرفته و لیاقت حضور در لقاء رب خویش را یافته است بالاخره صدای زنگهای کاروان حسینی به راه افتاد و چاووش کربلاء در شهر ندا داد که هر که دارد هوس کرب و بلا بسم اللّه هر که دارد سر همراهی با ما بسم اللّه و او که حسینی بود و عشق حسین را با اشکهای مادر و روضه حسین و شیر پستان مکیده بود - نمی توانست آرام باشد و مهیّای رفتن شد و اینک شب آخر فرا رسیده است و این آخرین درسی است که شهید می خواهد به خانواده و مادر و تمامی عصرها و نصرها بدهد . مادر می گوید : محمّد تقی بیا بنشین مادر تو را سیر ببینم . فرزندش در جواب می گوید : مادر می خواهم امشب به بسیج بروم . مادر می گوید : امشب را در خانه بمان تو می خواهی فردا به جبهه بروی ، در جواب می گوید : امشب اصل کار است و باید همین امشب را هم در بسیج باشم و آنگاه در مقابل چشمان حیرت زده و مضطرب مادر زنجیر و پلاک خویش را از گردن باز می کند و می گوید مادر مگر نمی بینی کلید در بهشت را به گردنم آویزان کرده ام مادر اگر شهید شدم این پلاک را به تو خواهند سپرد .