https://shohada.org/fa/shahid/content/150632
شناسه خبر: 150632
۱۴۰۰-۱۲-۱۹ ۰۱:۱۳
خاطرات جنگي
راوی صدیقه رضایی زال: همسر یوسف قویم در نامه ای که برایم از منطقه فرستاده بود یک خاطره ای را این گونه نقل کرده بود: عملیات شروع شده بود نیروهای صدامی هنوز مقاومت می کردند و جاده به صورت کامل پاکسازی نشده بود. ما در روی جاده مستقر بودیم و پیشروی می کردیم در همین حین متوجه ی صدای ناله ای از قسمت مقابل شدیم که در خواست کمک می کرد من که وسایل امدادگری همراهم بود از این طرف خاکریز به آن طرف خاکریز رفتم، دیدم یک نفر از ناحیه پشت زخمی شده است و تمام لباس هایش خونی بود. از او سئوال کردم برادر شما زخمی شده ای می توانستی به عقب برگردی و از معرکه ی جنگ و درگیری دور بشوی. این برادر مجروح با کمال رشادت گفت: من فرمانده ی گردان بودم اگر خودم را عقب می کشیدم روحیه ی سایر نیروها تضعیف می شد پس باید با این که زخمی بودم نیروهایم را هدایت می کردم، در حین هدایت نیروها به سمت جلو بی حس شده بودم به طوری که نمی توانستم خودم را تکان بدهم. من کارهای اولیه را روی زخمش انجام دادم و سپس ایشان را به پشت خط فرستادم.