https://shohada.org/fa/shahid/content/153383

شناسه خبر: 153383
۱۴۰۰-۱۲-۱۹ ۰۱:۴۹

خواب و روياي ديگران درمورد شهيد

راوی فاطمه غفاری: یک شب در خواب دیدم که به طرف (سر میدان ) می آیم . برادرم علی اکبر غفاری با چند نفر بسیجی دیگر داخل یک ماشین نیسان بودند به ایشان نزدیک شدم دیدم پارچه ای که روی آن یا حسین نوشته بود . به پشتیبانی بسته است . ناگهان چشم من به مادرم افتاد که داشتند می رفتند . ایشان را صدا کردم و گفتم : کادر جان بیاید که علی اکبر اینجا است . مادرم گفت : من دو سال پیش ، علی اکبرم را از دست داده ام . چند قدمی به اتفاق برادرم پیاده رفتیم . بعد ایشان سوار ماشین شده و گفتند : من باید زودتر به جبهه بروم . آماده باش است . هر چه خواستم جلوتر بروم و ایشان را همراهی کنم . پاهایم توان و کشش رفتن نداشت .