https://shohada.org/fa/shahid/content/155353

شناسه خبر: 155353
۱۴۰۰-۱۲-۱۹ ۰۲:۱۵

خواب و رویای شهادت

به روایت از فاطمه منورزاده : آن شب قرار حمله داشت 2/5 بعد از ظهر از نیمه شب بود و دسته ما با سه دسته دیگر از بچه‏هاى غواص از ساعاتى قبل در محل موعود حضور یافته بودیم. هنوز تا زمان حمله مدتى فرصت داشتیم و این فرصت مناسبى بود براى ذکر دعا و مناجات خالصانه. بچه هایى که ساعاتى دیگر به لقاء ا... مى‏پیوستند. از کیفیت و چگونگى نیایش و دعاى کمیل خواندن احمد آنچه را که بگویم کم گفته‏ام. فقط همین قدر مى‏دانم که براى لحظاتى چشمهایش را بست تا شاید استراحتى کند ولى ناگهان پس از چند دقیقه از جا پرید و در حالى که مى‏خندید گفت: حسین امشب شب آخر عمر من است شهادت نصیبم مى‏شود. ولى گفته هایش را شوخى تلقى کردم. چون کلماتش را طبق معمول همیشه با خنده و شوخى اداء مى‏کرد. اما دوباره گفت: حسین جدى مى‏گویم چرا که خوابى دیدم و یقین دارم که به واقعیت مى‏پیوندد جریان‏خوابش را پرسیدم و گفت: در خواب دیدم که گویى قیامت شد و بین دنیا و آخرت نهرى با آب و گل آلود و کثیف جاریو پلى به باریکى یک طناب بر روى آن بسته است و من در این سو و میان جمعیتى حیران و سرگردان که دچار فتنه و آشوبند هستم و در آن سوى نهر شهید سید حسین میررضوى و شهید هادى دادرس جوان را دیدم که از دیدن من در میان این جمعیت متعجب گشته و به من مى‏خندد و پیوسته از من مى‏خواهندکه به آن طرف و به جانب آنها بروم اما من به آنها گفتم مى‏ترسم که از این پل عبور کنم. و آنها اصرار مى‏ورزیدند و من امتناع کردم سپس گفتند: تو چقدر به دنیا دل بسته‏اى احمد، حرکت کن بیا توکل کن، از پل هم عبور خواهى کرد. من پس از لحظه‏اى درنگ پاچه‏هاى شلوارم را بالا زده و از پل عبور کرده و به جانب آنها شتافتم. از این رو مطمئم که اجلم فرا رسیده تنها از خدا مى‏خواهم مرگم را شهادت در راهش قرار دهد.