https://shohada.org/fa/shahid/content/156801
شناسه خبر: 156801
۱۴۰۰-۱۲-۱۹ ۰۲:۳۲
عشق به جهاد
به روایت از زهره عابدینی : هنگامیکه محمد در عملیات خیبر مجروح شد مدّتی نگذشته بود که به مشهد آمده بود و دوباره به جبهه رفته بود. تلفن زد و گفت که من از جبهه تماس می گیرم. گفتم: شما که هنوز تازه رفتی بعد که من ناراحت شدم خندید و گفت: چیزی نیست. ما الأن در فرودگاه مشهد هستیم. ما را برای زیارت آورده اند. من گفتم: شما که چند وقت پیش مشهد بودید. چطور شما را آوردند، برای زیارت بعد که دید خیلی ناراحتم. گفت: چیزی نیست ناراحت نشوید. فقط کمی زخمی شدم. بعد هم تلفن قطع شد و نگفت: که در کدام بیمارستان است. بعد من قضیه را به همسرم گفتم: از یک طرف همسرم به بیمارستان رفت و از طرف دیگر خودش به خانه آمد با لباس بیمارستان آمد و سرش را هم تراشیده بودند به خاطر اینکه ممکن بود شیمیایی شده باشند با یک حالتی در خانه آمده بود. وقتی من ایشان را در این حالت دیدم زدم زیر گریه گفت: چرا گریه می کنی من که صحیح و سالم جلوی تو ایستاده ام.