https://shohada.org/fa/shahid/content/157824
شناسه خبر: 157824
۱۴۰۰-۱۲-۱۹ ۰۲:۴۸
شجاعت و شهامت
در حمله به فاو به یاد دارم طبق عادت همیشگی اسلحه را برداشتم و قایق را به یکی از برادران یگان دریائی دادم که به اسکله بروند . پس از کمی درگیری دوباره با یک قایق به اسکله قبلی برگشتم و خبر سلامتی خود را به مسئولیت رساندم و گفتم : هنوز نفس من بالامی آید . در همین موقع بود که برادر جوان که الان مسئول یگان است و در آن موقع مسئول طراح و برنامه بود به من گفت: احمد پاشو به خط برویم . دوباره به خط رفتیم و به محض اینکه از اسکله در می آمدیم و به طرف ام الرصاص می رفتیم ضد هوایی جزیره ماهی با شلیک پی در پی ما راهدف قرار می داد ولی خوشبختانه به ما اصابت نمی کرد به خط دشمن رفتیم و از آنجا در درون کانالی که دشمن زده بود واکنون دست برادران بود حرکت کردیم تا به منطقه فاو رسیدیم . در بین راه چون شب بود و جایی را نمی دیدیم احساس می کردم که از روی یک چیز نرم عبور می کنیم وقتی که صبح شد دیدیم همه جنازه های عراقی است . خلاصه جریانات عملیات را سریع و لحظه به لحظه گزارش می کردیم و باید تیپ ما 48 ساعت در آن منطقه عملیات ایذائی انجام می داد تاخط فاو به طور کامل در دست خودیها می افتاد . خلاصه بعد از 48 ساعت بیدار خوابی و آتش و خون اعلام کردند که خط فاو در دست ماست به عقب برگردید. ساعت 5 صبح از ام الرصاص بازگشتیم . ساعت 7 صبح دیگر دشمن متوجه شده بود که خط خالی است و دوباره می رفت که بازگردد درهمین موقع برادر منصوری که قبلاً مسئول یگان دژبانی و مسئول ستادخط بود گفت : احمد حال رفتن به خط دشمن را دارید ؟ من خندیدم و گفتم نکند شوخی می کنی ! الان دشمن در خط مستقر شده است . گفت : نه باید قایق مینی لندی گراف را که خیلی بزرگ است و در اسکله دشمنی مانده منهدم شود . گفتم : بسم ا… وباز به سوی دشمن حرکت کردیم . در همین موقع بود که یک قایق هم آمد او می خواست برود و ببیند در خاک دشمن نیرویی مجروح مانده یا نه . به محض اینکه از قایق بیرن پرید من هم مثل یک چریک از قایق بیرون پریدم . آن برادر گفت : کجا می آیید . من به شوخی گفتم : گشنه شده ام کمی در خاک عراق صبحانه بخوریم خلاصه او رفت و من با برادر منصوری به طرف مینی لندی گراف رفتیم داخل آن پراز وسایل و مهمات و خوردنی بود من هم به خیال راحت رفتم و شروع به صبحانه خوردن کردم . برادر منصوری در حالی که می خندید به من گفت : خسته نباشید اگر صبحانه تمام شد لطفاً قایق را منهدم کنید . ما با خنده به طرف قایق خودمان آمدیم و باک بنزین را به طرف مینی لندی گراف گرفتیم و تمام بنزین را روی مهمات پاشیدیم و با اسلحه از راه دور شروع به شلیک کردیم و در همین بین برادر منصوری اشاره کردکه دشمن دارد می آید . ناگهان انفجار صورت گرفت و قایق منهدم شد و ما به سرعت از منطقه دور شدیم .