https://shohada.org/fa/shahid/content/157856
شناسه خبر: 157856
۱۴۰۰-۱۲-۱۹ ۰۲:۴۸
خاطرات جنگي
راوی َاحمد صمیمی ترک: به یاد دارم بعد از چند روزی که اسکله فاو را به ما تحویل دادند و خط به دست تیپ ما افتاد ، من مسئول یگان دریایی فاو شدم . پس از چندی که از عملیات گذشته بود و می دانستم که پدر و مادرم نگران من هستند . تقاضای مرخصی کردم . یکی از برادران مشهدی به نام برادر عرب که تازه اعزام شده بود ، آمد تا یگان را تحویل بگیرد . برای توجیه ایشان با قایق سنگین ترابری با سه نفر دیگر از برادران به وسط شط العرب رفتیم . در برگشت متأسفانه توسط دو جنگده از هواپیماهای دشمن مورد حمله قرار گرفتیم . جنگده اولی با خمپاره بمب نتواست ما را هدف قرار دهد ! من خلبان جنگده را مسخره کردم که ناگهان تمام اطرافیان از دود پرشد . بله جنگده دیگری ما را هدف قرار داده بود . بر اثر حمله دو نفر از برادران شهید شدند و ماسه نفر دیگر زخمی شدیم . واقعاً وضع دلخراشی بود به طوری که من درد خود را فراموش کرده بودم ! شدت جراحت برادران خیلی شدید بود ، کسی هم اطراف ما نبود که به ما کمک کند . قایق از خون پر شده بود ! برادران در خون خود می غلطید ند و یا حسین و یا مهدی آنها بلند بود . برادری که در حال شهادت بود با یک چهره ای نورانی و بدون حرکت به افق نگاه می کرد . برادر دیگری که ترکش تمام دهان او را شکافته بود ، فریاد می زد و دست به سوی آسمان بلند می کرد . خون تمام بدن او را گلگون کرده بود . من ملوان قایق را که ترکش خورده و در حال شهید شدن بود ، چند بار با صدای بلند، صدا زدم و گفتم : جعفر جان ، جعفر جان . و او فقط یک مرتبه زیر لب زمزمه کرد : بله ، بله و بعد به لقاءالله پیوست . در همین موقع از برادران لشکر امام حسین (ع) با قایق خود به کمک ما آمد و ما را نجات داد . من این واقعه را هیچوقت ا زیاد نخواهم برد . البته هیچوقت هم نخواهم نتوانست اگر فوق لیسانس هم باشم ، با قلم به روی دفتر آن صحنه ها را بیاورم ! خلاصه بعد از مجروح شدن به بیمارستان اهواز منتقل شدم و بعد به هر زحمتی بود از آنجا مرخص شدم و به شهرستان مراجعه کردم . البته ناگفته نماند که اسم مرا در لیست شهدا رد کرده بودند که الحمدالله به خیر گذشت و بعد از مرخصی دوباره به فاو برگشتم و مسئول یگان خط دریایی شدم .