دوران اسارت 2

به روایت از حسین مهدی آبادی : عملیّات خیبر در حال انجام بود و در تقسیم هایشان آقای رضوی را به جزیرة مجنون فرستادند تقریباً چند شب از عملیّات که گذشت . عراقیها حدود ساعت 8 صبح پاتک زدند . از جهات مختلف شروع به حمله کردند . جزیرة مجنون را هم با توپخانه می زدند . تعدادی از بچّه ها و از جمله شهید رضوی عقب نشینی کرده و به منطقة ما آمده بودند - این در حالی که آفتاب بسیار سوزنده و داغ بود - در همین منطقه بود که ما به محاصره در آمدیم . و عدّه ای از بچّه ها و آقای رضوی اسیر شدند . افسر عراقی که اینها را اسیر کرده بود به آنها دستور داده بود که روی زمین بخوابند تا تانک از رویشان عبور کند . در همین حین این افسر عراقی توسّط یکی از نیروهای خودی مورد اصاابت قرار گرفته و به درک واصل می شود . و تانکی هم که قصد عبور از روی بچّه ها را داشت مورد اصابت موشک آر پی جی قرار می گیرد و بدین وسیله با امدادهای غیبیّ الهی نیروها از اسارت رهایی می یابند . وقتی با این برادران روبرو شدیم گفتند که در طول مدّت اسارت به دعا و نیایش با پروردگار مشغول بوده اند .