https://shohada.org/fa/shahid/content/167569

شناسه خبر: 167569
۱۴۰۰-۱۲-۱۹ ۰۵:۱۲

خبر شهادت

به روایت از محمد دهقانی : مرا سوار آمبولانس کردند، به پشت خط حرکت کردیم. چون استخوان پایم از ساق کاملاً شکسته بود و فقط به گوشا وصل بود. در هر پایین و بالا رفتن آمبولانس پوتین بی اختیار این طرف و آن طرف می افتاد و از درد شدید گوشتها و دهانم را محکم گرفته بودم. خیلی خون از بدنم خارج شد. هنگامی که به بیمارستان رسیدم از هوش رفتم. تا چند ساعت بیهوش بودم. چند روز بعد مرا به بیمارستان امام حسین (ع) در مشهد منتقل کردند چند عمل بر روی پایم انجام دادند که در یک عمل قسمتی از استخوان لگن مرا برداشته، به پایم پیوند زدند، در ضمن این حوادث فرزندم شهید می شود. ولی مرا از این موضوع مطلّع نمی کردند. تا این که مدتی گذشت. از حرکات اقوام احساس می کردم که موضوعی را از من پنهان می کنند. همزمان اسماعیل از جبهه برگشته بودند و به عیادت من می آمدند. یقین کردم که برای اسماعیل اتّفاقی افتاده. گفتم: من حوصله و شهامت شنیدن هر موضوعی را دارم. و اگر اسماعیل شهید شده به من بگویید. بعد از این صحبت، جریان شهادت فرزندم را تعریف کردند و گفتند: ایشان در عملیات کربلای 5 لابه لای نی زارهای منطقه شلمچه به شهادت رسید و پیکر پاکش به پشت خط منتقل نشد که با پیگیری یکی از اقوام و گروه تفحّص پس از چند روز جستجو در منطقه مورد نظر پیکر پاک فرزندم پیدا می شود. و به شهرستان منتقل می گردد. و در حالی که مجروح بودم در تشییع جنازه فرزندم با افتخار شرکت کردم. و پیکر پاکش را پس از تشییع بر روی دستهای امت حزب الله (به اصرار فامیل) در روستای کوشکک به خاک سپردیم.