https://shohada.org/fa/shahid/content/174187
شناسه خبر: 174187
۱۴۰۰-۱۲-۱۹ ۰۷:۰۲
دیدگاه شهید
به روایت از غلام حسین جوادی واشان : اد دارم وقتی پسرم احمد جوادی حدودا 13 ساله بود پیش من که در مزرعه مشغول کار بودم آمد و گفت اگر کاری دارید بگویید تا برای شما انجام دهم که بعدا من نیستم تا شما را در کارهای مزرعه کمک کنم. گفتم مگر شما کجا می خواهید بروید که دیگر نیستید گفت من می خواهم به منطقه بروم. گفتم 3 تا برادر بزرگتر از تو هستند اگر بخواهند به منطقه بروند آنها می روند نه شما که هنوز کوچک هستید او گفت درست. حساب کن من کوچک و صغیر هستم اما شما از امام حسین (ع) خجالت نمی کشید که در دشت کربلا از طفل شیرخواره و پسر جوانش علی اکبر گذشت اما حالا که در منطقه به ما نیاز دارند شما بهانه کوچک بودن مرا به میام می آورید بعد از گفتن این حرفها عقده ای در دلش ایجاد شد و من هم چیزی نگفتم اجازه دادم تا به جبهه برود چون واقعاٌ علاقه خاصی به جبهه رفتن داشت مانعش نشدم.