https://shohada.org/fa/shahid/content/189717
شناسه خبر: 189717
۱۴۰۰-۱۲-۱۹ ۱۰:۱۴
خاطره شماره 4 - شهید رمضان مصطفوی
راوی حسن مصطفوی: مادر شهید : «000ایشان میگفت جبهه را خالی نگذارید. از میهن و ناموس دفاع کنید. در آخرین سری که به مرخصی آمد نامهای نوشته بود و به خواهرش مریم داده بود و گفته بود که این نامه را اگر پس از 25 روز رفتم و برنگشتم و نیامدم باز کنید. بعد از مدتی که خبری نشد نامه را باز کردیم در داخل نامه از کسانی که طلبکار و یا بدهکار بود نوشته بود. و همچنین گفته بود اگر شهید شدم گریه نکنید اگر چه فرزندتان هستم ولی امانتی هستم در دستتان» «ایشان نسبت به شهدا احترام ویژه قائل بودند و میگفتند بنا به آیات قرآن شهدا مرده نیستند بلکه زنده هستند و نزد خدای خودشان روزی میخورند.» «000در ایامی که در سفر حج بودیم ایشان را در خواب دیدم که با شال چفیه که بر گردنشان بود سوار بر موتور آمد در خیمههایی که در منی بود و ما را پیدا کرد پرسیدم که چرا آمدید؟ در جواب گفت :آمدم مکه و دوسه بار دور زد و رفت که بیدار شدم.»