https://shohada.org/fa/shahid/content/338119

شناسه خبر: 338119
1400-12-21 12:11

شهادت

شهید مهدی (سجاد)جعفری شب میلاد امام زین العابدین (ع) به دنیا آمده بود به همین دلیل او را سجاد صدا می زدند . مردم تنگستان بوشهر به دلیریی و شجاعت مشهورند . سجاد هم از نوجوانی چنین روحیه ای داشت . توی مغازه تعویض روغنی که کار می کرد به قدری از خودش لیاقت نشان داد که استاد کارش دخل و کلید مغازه را به او می سپرد و به کارهای دیگرش می رسید . همان طور که دوست داشت سربازی اش افتاد سیستان و بلوچستان . آنجا هم سرآمد بود و به عنوان تیربارچی گشت نیروی انتظامی به کارگیری شد . یک روز که مشغول گشت زنی در اطراف ایرانشهر بودند در کمین قاچاقچی ها قرار گرفتند . سجاد که بالای تویوتا پشت تیربار ایستاده بود مقابله به مثل کرد و شجاعانه جوابشان را داد. ساعتی بعد قاچاقچی ها متواری شدن . همه سرنشینان ماشین ناجا زخمی شده بودند ولی سجاد هدف بیشترین تیرها قرار گرفته بود. او به علت شدت جراحات وارده و خونریزی شدید به شهادت رسید . شهادتش همزمان با شب شهادت امام سجاد (ع) بود ! سرباز زاهدان بود و به این راحتی نمی توانست به خانواه سر بزند . وقتی می خواست بیاید بلیت شیراز می گرفت و بعد با ماشین بوشهر می آمد تنگستان و اهرم. با این وجود باز هم دیر کرده بود . یک شب که زنگ زد خانه ، پدرم از این که سجاد تاخیر داشت و نیامده بود مرخصی ابراز نگرانی کرد : - نگران نباش بابا . مرخصیم رو جوری تنظیم کردم که به محرم برسم از نوجوانی ارادت خاصی به امام حسین (ع) داشت . با رفقایش گروه تعزیه راه انداخته بودند و خادمی می کرد . عزاداری ها که شروع شد خودش را رساند *** ایستادم کنار زمین کشاورزی ام . خوشه های گندم با حرکت باد به این سو و آن سو می رفتند و گاهی چریک چریک صدا می دادند . چند ماهی از شهادت سجاد گذشته بود و دلم مثل غروب تنگستان گرفته بود . به یاد زمانی افتادم که از مرخصی برگشته بود . وقتی دید در خانه نشسته ام با تعجب پرسید : - بابا چرا زمین رو کِشت نکردی ؟ آهی کشیدم : - ای باباجان . خشکسالیه . آب کمه . خرج کشاورزی هم زیاد - اشکالی نداره . من یک مقدار پول دارم . کمکتون می کنم و راه افتاد به سمت زمین کشاورزی . کار شخم و کاشت که تمام شد ساکش را بست و دوباره رفت زاهدان ... نتوانستم خودم را بگیرم و در فراق سجاد بغض ام ترکید . باید کاری می کردم . گندم ها که درو شدند همه را به نیابت از پسرم خرج کارهای خیر کردم