https://shohada.org/fa/shahid/content/341509

شناسه خبر: 341509
1401-5-27 13:28

طاهره این کار را با من نکن.

چون ماموریت هایش زیاد بود بدرقه کردنش برایم عادی شده بود. اما دفعه آخر حساس شده بودم، گریه کردم، دست کشید روی چشمانم و گفت: طاهره این کار را با من نکن. گفتم آخه اگر تو بروی من تنهایی چکار کنم؟ گفت: محمد جواد هست. گفتم: او جای خودش، اما من خودت را می‌خواهم. گفت: خدا حواسش به شما هست. ازش خواهش کردم وقتی رفتی سوریه برو حرم حضرت زینب (س) و بگو همسر و فرزندانم را فقط به خودت می‌سپارم نه کسی دیگر. گفت: باشه قول می‌دم. خداحافظی کردیم و رفت.