https://shohada.org/fa/shahid/content/342162

شناسه خبر: 342162
1401-6-31 11:36

خاطره ای از زبان مادر شهبد

وقتی خبررسیدکه مرتضی زخمی شده ، من و پدرش سریع به اهواز رفتیم وقتی مرتضی راروی تخت بیمارستان دیدیم خیلی ناراحت شدیم . پدرش بیشترازمن ناراحت شد به طوری که مرتضی متوجه شد ، گفت ، پدرجان این زخم ها که چیزی نیست من خمپاره ها را با دست می گیرم.