https://shohada.org/fa/shahid/content/363352

شناسه خبر: 363352
۱۴۰۳-۹-۷ ۲۱:۰۳

وصیت نامه شهید مصطفی ناطق

 بسمه تعالی 
مورخه 60/12/14
خدمت محترم پدر ارجمندم 
با تقدیر عرض سلام سلامتی شما را از درگاه ایزد یکتا خواستارم مادرعزیز و مهربانم سلام عرض میکنم امیدوارم که سلام مرا که از راههای دور و دراز به بنادکوک می رسد بپذیرید و انشا الله که حال شما خوب است همشرهی و اخویها سلام میرسانم بابا بزرگ نه نه بزرگ و عمو و قدمعلی با اهل خانواده سلام فراوان می رسانم و امیدوارم که حال همه آنان خوب است و سلامتی آنان را از خداوندتعالی خواهانم 
باری اگر خانواده من اگر جویای حال فرزند کوچک و ناقابل خود مصطفی را خواسته باشید بحمد الله سلامتی برقرار است ملالی ندارم جز دوری شما که امیدوارم دیدارها درهمین نزدیکی تازه گردد از من  نگران نباشید من صحصح و سالم به شوش رسیدم و ناراحتی ندارم و حال در پشت جبهه هستم و تا جبهه 10 کیلومتری فاصله است وامکان دارد در نوروز یا چند روزی بعد از نوروز به خانه برگردم مادر من شما به فکر من نباشید و ناراحت نباشید 
مادرم حرفهایی که من مرخصی آمده بودم و برایم می زدی ناراحت کننده بود و از شما می خواهم که دیگر آن اعملا تکرار نگردد در خانه این و آن رفتن و گریه کردن کارها در یک رزمنده ؟کار یک فردی که فرزندش داوطلبانه به جبهه رزم رفته است ؟ انشا الله که دیگر آن اعمال و کارها تکرارنگردد روحیه شما قوی باشد و هیچ ناراحت نباشید حتی اگر من برنگشتم اگر قرار بود مادر همه سربازان و پاسداران برای فرزندانشان بگریند حالا دیگر بایستی ایران را آب برده باشد ارتش 20 میلیونی که می گویند شاخ و دم ندارد همینها هستند شما باید افتخار کنید که فرزندتان به جبهه رفته است باید خوشحال باشید نه آنکه با هر کشی روبرو میشوید گریه کنید ناراحت باشید دیگر عرضی ندارم امیدوارم که حرفهای من اثری داشته باشد دیگر مزاحمتان نمیشوم وسلام علیکم خداحافظ دوستدار شما ارادتمند شما 
مصطفی ناطق به امید دیدار یکدیگر
هنوز هم حرف داشتم و خداحافظی کردم پس  دوباره 
بنام خدا 
شما که برای من ناراحت می شوید می خواستید مرا بزرگم نکنید یا اینکه حال که بزرگم کرده اید باید به فکر من نباشید انسان یک جان دارد و شما از کشته شدن من می ترسید که من هرگز لیاقت کشته شدن را ندارم و نمی شوم خوب من آمدم به جبهه نرفتم و خواستم برگردم از کجا معلوم است که در بین راه تصادف نمی کنم و کشته می شوم مرگ هر قوت که فرا رسد هر کجا باشی می آید چه در جبهه و چه در غیر جبهه خون شما که از خون زینب سرختر و خون من که از خون علی اکبر امام حسین سرختر نیست در حالی که من خیلی کوچکتر از آنها هستم بایستی نگذارید من از جبهه برگردم حال بر عکس کار می کندی از جبهه رفتن من جلوگیری میکنید خجالت در پیش امام زمان خوب چیزی است شما فکر نمی کنیدکه فردا هم از شما و هم از من سوال می شود که شما که بالار از دیگرن نبودید چرا هی صدا می زدند نیرو و شما جواب نمی دادید 15 هزار نیروی بسیجی که در جبهه ها هستند همه پدر و مادر دارند شما هم جزو آنها 
آدرس مرا آدرس قبلی بنویسید ولی نامه را به پشت جبهه به من می رسانند خداحافظ امیدوارم که حرفهای من را در دل نگه دارید 
وسلام علیکم برحمة الله وبرکاته