
وصیت نامه شهید محمدعلی ملک ثابت
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم اکتب لی هذا الشهادة عندک حتی یوم القیمة خدایا این شهادت نزد خود در نامه عملم بنویس تا روز قیامت مرا به یاد آوری. به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان با سلام و درود به منجی عالم بشریت حضرت قائم المنتظر المهدی له الفدا و با درود به رهبر کبیر انقلاب و سلام به معلولین و مجروحین و درود بر خانوادههای شهدا وصیتنامه خود را آغاز میکنم. خدایا من شمع هستم میسوزم تا راه را روشن کنم فقط از تو میخواهم که وجود مرا بقا نکنی و اجازه دهی تا آخر بسوزم و خاکستری از وجودم باقی نماند. خدایا به میدان مبارزه آدم با دشمنانی قوی که دولتهای بزرگ پشتیبانشان هستند پنجه درافکنم در حالی که از ضعف مادی خود آگاهی دارم اما به اسلحه شهادت مجهز شدم و با قدرت ایمان و عشق به میدان آمدم عظمت روح سخن بگویم با سوز زندگی عشق روشنی بخشم یا به زندگی حقیقت به پیش بتازم با غرش رعد کلمه حق را بر فرق منافقین و ملحدین بکوبم آرزو داشتم در حیات (زندگی) چیزی جز تو نبینم و چیزی جز تو نجویم و جز تو چیزی نگویم و جز تو تسلیم چیزی نشوم خدایا من دلسوختهام از دنیا و از همه چیز خود دست شستهام و دیگر از کسی و چیزی بیمی ندارم و دلیلی ندارم که تسلیم ظلم و کفر شوم و خدا را به طاغوت بفروشم من میسوزم تا راه حق را روشن کنم. خدایا خسته و دلشکستهام مظلوم ازظلم تاریخ و درمندم آرزوی آزادی میکنم و روح پژمردهام خواهش پرواز دارد تا فقط با خدای به وحدت برسد ای خدای بزرگ ترا شکر میکنم که راه شهادت را بر من گشودی تا دریچهای پرافتخار از این دنیای خاکی بسوی آسمانها باز کرده و لذت بخشترین امید حیاتم را در اختیار گذاشتی و به امید استخلاص، تحمل همه دردها و غمها و شکنجهها را میسر کردی. خدایا در دنیای انسانها آدمی بزرگتر و کاملتر و بهتر از علی(ع) نمیشناسم ولی حتی او ظاهرا در مبارزات حیات پیروز نشد و حکومت عدل و دادش زیر تازیانههای ظلم و ستم و فساد معاویه خرد شد و حکومت حق لااقل به دست علی بر ظلمت کفر و جهل ظلم پیروز گردید خدایا تو را شکر میکنم که به ما قدرت دادی که در این دوران سیاه کلمه حق باشیم و راه راست را با خون خود و حفظ نیت خود و فداکاری خود و ایمان خود روشن کنیم و به رهبران مقاومت امکان دهیم که از راه خطا باز گردند و راه روشن در مقابلشان باز باشد خدایا تو را شکر میکنم که حسین را آفریدی ای ندای حسین تو را شکر میکنم که راه پرافتخار شهادت را در جلوی پای روندگان حق و حقیقت گذاشتی و ای شهید بزرگ آمدم تا با تو راز و نیاز کنم دل پر درد خود را به سوی تو بگشایم از انقلابیون دروغین گریختهام از تجار مال پرست که اسلحه انقلاب مسلح شدهاند بیزارم کسانی که با خون شهیدان تجارت میکنند متنفرم. ای حسین دلم گرفته و روحم پژمرده در میان طوفان حوادث که همچو پرکاه ما را به این طرف و آن طرف میکشاند ای حسین دردمندم، دلشکستهام و احساس میکنم که جز تو راه و راه تو دارویی دیگر تسکینبخش قلب سوزانم نیست خدایا تو را شکر میکنم که چنین پدر و مادری به من دادی که آنها مرا برای آن روزی تربیت کردند تا در مقابل جبارترین مردان کلمه حق را بگویم آنجا که سرنوشت حق و باطل را در مقابل هم قرار داده و مرگ را همچون دشنهای بالای سرم قرار دادند تا آنجا شهادت و شخصیت داشته باشم که به خاطر حق همه چیز را فدا کنم. خدایا تو را شکر میکنم چنین پدری داشتم که کلمه حق بر زبان من گذاشت و من را مقیاس سنجش حق و باطل قرار داد و من را به ایمان و فداکاری و ایستادگی به شهادت مفتخر کرد خدایا تو را شکر میکنم که از چنین مادری متولد شدم و شیر چنین مادری را خوردم که مرا به جبهههای جنگ کشانید و من توانتسم با این کفار بعثی بجنگم. ای امت مبارز و شهیدپرور من به عنوان یک برادر کوچک از شما میخواهم که امام امت رهبر عزیزمان را لحظهای تنها نگذارید چون هرچه دارم از وجود پر برکت رهبر عزیزمان است. خط رهبر را منشاء راه خدا و انبیاء قرار داده و با منافقین و ملحدین به شدت برخورد کرده و آنها را سر جای خود بنشانید و یک مقدار رو به جبههها بیاورید و تو ای خواهر من حجاب خودتان را حفظ کنید و همانطور که شهیدان میروند و کار حسین میکنند تو زینبگونه عمل کن ای خواهر و ای مادر من بعداز مرگ من اگر خواستید گریه کنید اول به یاد پسر خالهام عباس گریه کنید بعد برای من چون او خواهر ندارد و کسی به جز پدر و مادرش و برادرش غمخوار دیگری ندارد. ای پدر و مادر و برادر و خواهرانم از خدا میخواهم که به شما صبر بدهد تا بتوانید همچنان که در برابر سختیها مقاومت کردید بردبار و شکیبا باشید و ای شما پدر و مادر بزرگوار اگر من به آرزویم شهادت در راه خدا رسیدم ناراحت نباشید و زینبگونه عمل کنید. مادرجان من میگویم که گریه نکنید گرینه نکنید تا شاید خدا از ما راضی و خشنود شود ای مادر شما برای من زیاد زحمت کشیدید و برای بزرگ کردن من سختیهای زیادی را تحمل شدید و من قدر آنها را نداشتم خواهش میکنم مادر مرا ببخش و از اذیت و آزارهایی که به شما کردهام معذرت میخواهم و شما ای پدر شما مرا به مدرسه فرستادید تا بتوانم خوب و بد را از هم تشخیص بدهم و آن را برای پیشبرد اسلام استفاده کنم ولی من قدر اینها را ندانستم امیدوارم که شما هم مرا ببخشید و ای شما خواهرانم شما حق گردن من دارید چون من از همه شماها کوچکترم بودم و شما در حق من هیچگونه کوتاهی نکردید و چون از شما کوچکتر بودم تا سنین کودکی زحمتهای فراوانی برایم کشیدید ومحبتهایی که برای من کردید و در سنین بزرگی شماها طوری با من برخورد و رفتار میکردید تا من در اوایل زندگی جامعه برایم تلخ نباشد و من در همان اوایل زندگی خرد و زده نشوم و من نتوانستم هیچ وقت آن همه زحمتهای شما را جبران بکنم و امیدوارم که شماها هم مرا ببخشید و مرا حلال کنید و تو ای برادر عزیزم امیدوارم که بعداز من سلاح را بر دوش بگیرید و راه مرا ادامه بدهید و در پشت جبهه کمک به پدر و مادر و نه تنها به پدر و مادر به کسانی که احتیاج به کمک شما دارند کمک کنید و انشاءالله که خدا به شماها پدر و مادر و برادر و خواهرانم صبر عطا بفرماید و از تمام اقوام و تمام اهل محل حلالیت میطلبم. والسلام - محمدعلی ملک ثابت