
وصیت نامه شهید محمدرضا حیدری پورمحمدآبادی
بسمالله الرحمن الرحیم
آنقدر به جبهه میروم تا شهیدشوم.
ای خانواده عزیزم وصیت مراحفظ کنید و عملکنید تا دردنیا و آخرت سعادتمند باشید. امام را دعا کنید و طول عمر زیاد از خدا خواسته و تا ظهور مهدی آنچنان که خدا خواسته باشد نگهدارد. من از طرف خودم و دوستانم به پدر ومادران درخواست میکنم که از رفتن فرزندان خود به جبهه جلوگیری نکنند . زیرا فردا درمحضر عدل خدا نمیتوانید جواب زینب را بدهید که او تحمل 72 شهید رانمود.
یک نکته هم به مردم با توجه به اینکه خیلی ها با مرامهای مختلف ادعای حق بودن را دارند ولکن حق یک چنین نیست و به نظرش اختلاف معیارها میباشد و جز این حق نمیباشد. باری من حالا دربرابر خدا سرم را فرود میآورم چون به دستور او بود که در راه او رفتم چون بخاطر او است که بدین مکان آمدهام و درراه او با دشمنان او پیکارمیکنم و سینه دشمنان او را با نیزه خود رنگین میکنم و در محضر او با سرافرازی به پیش میروم و امااگر درراه او قدم برنمیداشتم باچه رویی به پیش میرفتم مگر من کمتر از دیگران میباشم یا خون من ازدیگرانرنگینتراست. نه من مثل تمام آنان میباشم و باید هم شهیدبشوم و راه خود را ادامه دهم و اگر خانواده در نبود من زاری یا شیون کنید هیچ فایدهای ندارد. حتی مادرم مگذارید او ناراحت باشد او را دلداری دهید و اورا از ناراحتی درآورید. ای خانواده من از شما میخواهم که نماز و روزه من را بگیرید و پول را هم که هرکس طلب دارم یا طلب دارد من او را حلال و او هم من را حلال کند و اگر کسی از من بدی و خوبی دید من را حلال کن کسی را اگر آزردم مراببخشد . تمام اهل خانواده و فامیل من را حلال کنند. باری مادر آنقدر دوست داشتم که خدا میداند نمیدانستم که چه جور از تو ممنون باشم. آنقدر دوست داشتم یکبار دیگر ببینمت ولی مرگ مجال نمیدهد . دعا به امام و ظهور مهدی یادتان نرود. من را درخلدبرین پهلوی برادران دیگرم دفنکنید. والسلام.