
وصیت نامه شهید ذات اله هاشمی
بسم الله الرحمن الرحیم
ان الذين آمنوا و الذين هاجروا و جاهدوا في سيبل الله اولئك يرجعون رحمت الله و الله غفور رحيم (بقره 217)
سخنم را به نام خدای آغاز می کنم که همه چیز ذراتی از عالم هستی از اوست و سپاس می گویم او را که انسانی را خلق کرد با عقل و منطق و آگاه و امر بر فرشتگان نمود که در مقام او سجده کنند و باز هم رحمت و بزرگی اش شامل حال همین انسانها گردید و پیامبران را برای هدایتش و اتمام حجت فرستاد و او را سپاس می گویم که محمد رسول الله (ص) برای نجات بشریت فرستاد و دین و مکتبش را بوسیله ایشان به کامل رسانید و برای بقاء آن ولایت را قرار داد و اسلام عزیز با تمام فراز و نشیب های خطرناک و دردناکش سیر حیات نمود تا اینکه دیدیم که نابخردان به یادگار مانده از قابیلیان این مکتب خدا را چگونه بی محتوا و ابتدائی و مرده در سطح جهان به نمایش گذاشته بودند طبق فرمایش ایزدمنان اسلام را من نگهدارم. اما در میان این تلاطم و امواج خطرناک غیرقابل تصور مردی از تبار هابیلیان و رسول اکرم (ص) پا به میدان مبارزه گذاشت و دیدیم که چگونه در مقابل تمامی کفر که محکمتر از کوهها و دریاها مقاومت نمود و اسلام خدا را از آن حالت منزوی و مظلوم نجات داد. خدایا تو را شکر گزارم که بوسیله آن رادمرد تاریخ حضرت امام خمینی ما را از خواب غفلت و از جهل و گمراهی و گناه نجاتمان دادی و اما ای خدای بزرگ می دانیم که دشمنان مکتب تو آسوده نخواهند نشست و دسیسه و شیطنت می نمایند و بزرگترین جنگ با تمام عیار در مقابل دینت قرار داده اند. ای ملت شهیدپرور آیا سزاوار است که در منزل بنشینیم و تماشاگر اوضاع باشیم و دیگران از ما سبقت بگیرند، هرگز! باید کمر همت بربست و در مقابل این دیکتاتوران و از خدا بی خبران صف آرائی نمود و حتی خواب راحت را از آنها بگیریم. و به لطف خداوند اینکار را کرده ایم و ادامه خواهیم داد. ان شاالله و اما ای توبه پذیر و آرام بخش قلبها و ای خدای عزوجل چگونه تو را سپاس گویم در صورتی که همه چیزم از توست منتی ندارم ذلیل و ناتوانم و با تمام ناتواناییم در مقابل رحمت بی پایانت امیدوارم و خوشحال. گناه کارم روح سیاه و خجالت زده گرچه تکلیف روشن است ولی چکار کنم سرگردانم چیزی ندارم که در راهت بدهم که شاید موجب خوشحالی شود و مورد رضایت تو قرار بگیرد خدایا به زندگی ام فکر کردم چیزی نداشتم، به فرزندانم فکر کردم که نداشتم هدیه کنم اما ای پروردگار وجود ناچیز خود را احساس کردم شاید برای احیاء دین مقدست با ریختن خونم مثمرثمر واقع گردد و ای خدای منان خودت می دانی که من ناقابل کوچک و حقیر جز این عقیده به سوی جبهه های حق بر باطل حرکت نکرده ام و خدایا من گناه کارم اما تو بخشنده ای، تو بزرگواری مرا یاری کن و هدایتم فرما که لیاقت نصیب من کردی که به سوی جهاد در راهت حرکت کنم اگر سعادتش را داشته باشم که مبادا همه چیز را از خود به حساب آورم و دچار کبر و غرور شوم خدایا در همه حال به تو پناه می برم و همه چیز از تو می خواهم رضایم به رضای تو خدایا اگر لیاقت شهادت را داشتم و نظر افکندی از لطف بی نهایت تو ممنون و سپاسگزارم و امیدوارم که مرا قبول کنی ان شاالله.
من خود را خیلی حقیر می دانم که بخواهم پیام به ملت شریف و آگاه ایران اسلامی بدهم اما به عنوان تکلیف پیام حقیرانه خود را به پیشگاه ملت شریف ایران اعلام می دارم که همیشه گوش به فرمان امام عزیز و بزرگوار باشند که سرپیچی از فرمان آن بزرگوار سرپیچی از آقا امام زمان (ع) می باشد. 1364/4/1
قسمتی از وصیت نامه خطاب به خانواده:
همسرم آگاهی دارید که شوهرت با چه عقیده و آرمانی به جبهه حق علیه باطل شتافته و خداوند را شکر و سپاس می گویم گرچه لیاقتش را ندارم که هم چین سعادتی را نصیبم فرماید. ضمناً هیچ وقت ناراحت نباش که شوهرت را از دست دادی و برای رضای خداوند بزرگ صبر و شکیبایی پیشه کن و خدای نکرده نکند که زمانی از خداوند تبارک و تعالی غافل شوی و کسی که برای خداوند فدا شد هیچ ناراحتی ندارد و شما همانند حضرت زینب مقاومت و پایداری کن. فرزندانم پدر شما به سوی خدا حرکت کرد تا دین خدا را یاری کند. ان شاالله که بزرگ شدید ادامه دهنده راه پدرتان باشید و هیچ وقت نگریید که پدرتان مرده است. همسرم کتابهایم بماند که بچه هایم استفاده نمایند. اگر خداوند لطف کرد و شهادت نصیبم شد مرا در حسین آباد بهشهر خاکم کنید.
والسلام
التماس دعا دارم.
1366/4/25
تاریخ شهادت: 1366/4/29