لحظه اسارت
راوی رقیه رضایی: به یاد دارم یک روز همسرم حسن کوشه از جبهه آمده بود دیدم صورتش زخمی شده است.گفتم: چی شده ؟گفت در عملیات زخمی شده ام،خودم را از تانک بیرون پرتاب کرده ام و برای چند لحظه ای اسیر شدم و مرا به اصارت بردند اما بعد از چند ساعتی توسط نیروهای خودی که از پشت حمله کرده بودند و دشمن را غافلگیر کرده بودند آزاد شدم و بعد از مداوا به مرخصی آمدم تا شما را برای آخرین بار ببینم.
ثبت دیدگاه