شناسه: 105385

دستگيري از ضعيفان

راوی مریم همدانی: « در آخرین مرخصی اش که درست 8 روز قبل از شهادتش بود ، وقتی به شهر آمد ما عروسی داشتیم . عروسی یکی از دختر عموهای مادرم که اکنون در خارج از کشور زندگی می کند . در بجنورد از اوّل رسم بوده است که در هر مجلسی در جلوی عدّه ای می خواهند غذا بگیرند اینان همان مستضعفان و فقرا هستند . میزهای غذا را با غذاهای رنگین در حیاط بزرگ چیده بودند . در همین موقع حامد رفت جلو در و بهمراه فقراء که در حدود ده الی دوازده نفر بودند وارد حیاط شد و آنها را در بهترین جا ، جا داد ، نمی دانید در آن مجلس چه همهمه ای بپا شد . خودش نیز با آنها غذا خورد . دست من نیز همه جا در دست برادرم بود ، من او را داداشی صدا می زدم و در آخر پلاستیکهای همه را پر از غذا کرد و من یکی یکی به آنها می دادم . آنها به زبان ترکی بجنوردی دعا می کردند . خلاصه مهمان ها با آن لباس و عطر و گلابی که زده بودند ، کسر شأنشان بود در سر یک میز با فقرا غذا بخورند . آخر شب حامد سخت مورد مؤاخذة بزرگان قرار گرفت که چرا این کار را کردی . فقط در جواب گفت : من در چه خیال هستم و شما در چه خیال . براستی خیال و عالم او با همة ما فرق داشت . شب بعد همه سراغ او را گرفتند ولی او به عروسی نیامد . شب دوّم هم همه از کار او حرف می زدند . بعد گذشت حدود 10 سال از شهادتش شاید بیش از 10 الی 12 عروسی در فامیل روی داده است . اوّلین کاری که می کنند این است که هرکسی جلو درب منتظر گرفتن غذاست ، غذا می دهند و در بالای مجلس از آنها پذیرایی می کنند . »

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه