خواب و روياي شهيد
راوی فاطمه معطلی : حسین بعد از 24 ساعت که از خانه بیرون رفته بود به خانه برگشت درحالی که تمام لباسهایش خیس شده بود و از شدت سرما به خود می لرزید. با کمک هم مقداری هیزم آوردیم و کرسی را روشن کردیم وقتی گرم شد در اثر خستگی زیاد خوابید. وقتتی بیدار شد تا من را دید شروع به گریه کردن نمود علت را از اوجویا شدم گفت دیشب در خواب دیدم که دیوارخانه شکافته شده و یک آقایی با ریش قرمز و قامت بلند داخل خانه آمد. رو به روی من نشست با خود گفتم که قابض ارواح است وآمده که مرا قبض روح کند.از ترس صورتم را برگرداندم ناگهان شخصی نورانی با قامت بلند را مشاهده کردم بعد از چند دقیقه متوجه شدم که امام هشتم امام رضا (ع)است. عزرائیل رو به ایشان گفتند: اگر اجازه بدهید او را قبض روح کنم امام فرمودند نه ایشان را برای جای دیگری احتیاج داریم ,هنوز زود است. در حال بوسیدن دست امام بودم که از خواب پریدم.
ثبت دیدگاه