خواب و روياي ديگران درمورد شهيد
راوی محمد محمودی : یک شب خواب دیدم پدرم با تکه نوری به زمین می آید گفتم پدر جان چرا پیش ما نمی آیی گفت مگر نمیدانی که من شهید شده ام به او گفتم : می دانم شما شهید شده اید ولی صبر کنید و بیشتر پیش ما بمانید هر چه اصرار کردم قبول نکرد و گفت: من نمی توانم بهشت را با زمین عوض کنم و با تکه نور دوباره به آسمان برگشت.
ثبت دیدگاه