شناسه: 107690

خواب و روياي ديگران در مورد شهادت شهيد

راوی رضا اخباری : یک شب قبل از اینکه حسین برای آخرین بار به جبهه اعزام شود مادرم در خواب می بیند که در یک صحرای بزرگ جنگ عظیمی در حال انجام است ناگهان گروهی از اسبهای بدون سوار به حسین نزدیک می شوند و او یک اسب سفید را انتخاب می کند و سوار می شود و از منطقه به طرف دشمن حرکت می کند تا از نظرها دور می شود صبح روز بعد که آن خواب را دیده بود در حالی که گریه می کرد به من می گفت : که دیگر پسردایی ات از این سفر برنمی گردد هرچه دلداریش می دادم فایده ای نداشت وپشت سرهم این مصراع را تکرار می کرد. "براسب اجل نشست و چون باد برفت "

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه