شناسه: 110169

خاطرات نحوه مجروحيت

به یاد دارم که هنوز وارد عملیات نشده بودیم که برادر فرزانه برای آوردن مهمات به عقب برگشت درمیان راه خمپاره ای از نزدیکی ایشان عبور کرده بود وتکه ای از آن به وسط پیشانی اش اصابت و ایشان مجروح شده بود . برادران فکر می کردند که وی به شهادت می رسد و او را به بیمارستان منتقل کرده بودند ولی بعد از 20 روز خبرش رسید که نجات پیدا کرده است بعد از چند سال آن ترکش خمپاره به مغزش رسیده بود و شهید شد .

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه