شناسه: 112700

تواضع و فروتني

در ارتفاعات قلاویزان که کانال کنده بودند پشت ارتفاع یک پرتگاهى حدود 250 الى 300 متر بود عراقى‏ها آمده بودند و ادواتشان مخصوصاً خمپاره 1/60 آنجا کار گذاشته بودند و آتش سنگینى پشت کانال ریختند. من یادم هست هوا خیلى گرم بود، شهید میثمى دید که ما خیلى اذیت مى‏شویم. گفت: بگذار یک سایه بان برایتان درست کنم. گفتیم: نه، لازم نیست. ایشان آمد عباى خودش را درآورد و روى سر کانال که عرض آن حدود 40 30 سانت بیشتر نبود گذاشت و کناره‏هاى آن سنگ گذاشت و ما زیر عباى ایشان نشستیم. گفت: زیر عباى من بنشینید هم در امان هستید، هم آفتاب نمى‏خورید. من اینجا برایتان حدیث کسا مى‏خوانم. آتش از همه طرف مى‏ریخت. زیر آن عباى نازک دو دقیقه بیشتر در رابطه با استقامت و صبر و فادارى به انقلاب و اسلام و ولایت و امامت صحبتى نکرد. ولى نشستن همان لحظه اندک در زیر عبا براى ما تأثیر زیادى داشت فکر مى‏کردیم در زیر یک سقف بتونى نشستیم که اگر بمب هم بخورد تاثیرى ندارد در حالى که خمپاره هم از چپ و راست به آن جا اصابت مى‏کرد. حتى تیرهاى قناسه هایشان با تک تیر اندازانشان 400 300 متر فاصله داشت منطقه را یکسره با تیر مستقیم و تانک و توپ و خمپاره و اسلحه مى‏زدند. خوب اول بچه‏ها همه اظهار نگرانى و خستگى و کمبود نیروى مى‏کردند ولى وقتى ایشان صحبت کرد، با همان نیروهاى اندک براى عملیات اعلام آمادگى کردند.

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه