تواضع و فروتني
در ارتفاعات قلاویزان که کانال کنده بودند پشت ارتفاع یک پرتگاهى حدود 250 الى 300 متر بود عراقىها آمده بودند و ادواتشان مخصوصاً خمپاره 1/60 آنجا کار گذاشته بودند و آتش سنگینى پشت کانال ریختند. من یادم هست هوا خیلى گرم بود، شهید میثمى دید که ما خیلى اذیت مىشویم. گفت: بگذار یک سایه بان برایتان درست کنم. گفتیم: نه، لازم نیست. ایشان آمد عباى خودش را درآورد و روى سر کانال که عرض آن حدود 40 30 سانت بیشتر نبود گذاشت و کنارههاى آن سنگ گذاشت و ما زیر عباى ایشان نشستیم. گفت: زیر عباى من بنشینید هم در امان هستید، هم آفتاب نمىخورید. من اینجا برایتان حدیث کسا مىخوانم. آتش از همه طرف مىریخت. زیر آن عباى نازک دو دقیقه بیشتر در رابطه با استقامت و صبر و فادارى به انقلاب و اسلام و ولایت و امامت صحبتى نکرد. ولى نشستن همان لحظه اندک در زیر عبا براى ما تأثیر زیادى داشت فکر مىکردیم در زیر یک سقف بتونى نشستیم که اگر بمب هم بخورد تاثیرى ندارد در حالى که خمپاره هم از چپ و راست به آن جا اصابت مىکرد. حتى تیرهاى قناسه هایشان با تک تیر اندازانشان 400 300 متر فاصله داشت منطقه را یکسره با تیر مستقیم و تانک و توپ و خمپاره و اسلحه مىزدند. خوب اول بچهها همه اظهار نگرانى و خستگى و کمبود نیروى مىکردند ولى وقتى ایشان صحبت کرد، با همان نیروهاى اندک براى عملیات اعلام آمادگى کردند.
ثبت دیدگاه