شناسه: 113200

خاطره شماره 4 - شهید علی منعمی گستج

خاطرات همسنگر شهید حمید بخشی: از اخلاق اسلامی شهید منعمی هر چه بگویم کم گفته ام اهل دعا و راز و نیاز با خدا بود در دعاهای توسل و کمیل و سایر دعاها شرکت داشت اهل نماز شب بود یادم هست شبی که در منطقه بودیم من دندانم به شدت درد می کرد و تمی توانستم بخوابم از سنگر بیرون آمدم دیدم که علی گوشه ای بیتوته کرده و مشغول نماز شب خواندن است.
بسیار شخص دلسوز و پشت کار داری بود هیچوقت بی کار نبود شهید منعمی از لحاظ بدنی سنگین وزن بود یک روز به او گفتم علی جان تو اگر شهید شدی با این وزن سنگین چگونه ترا حمل کنیم در جواب گفت همانطوریکه شهید ناظری را روی تپه شهدا بردید و دفن کردید مرا هم همانطور خواهید برد و دفن خواهید کرد و اما نحوه شهادت شهید منعمی را اینطور توضیح می دهد مرحله آخر عملیات بود که ما در تعمیرگاه مشغول بودیم شهید منعمی خطاب به من کرد و گفت برادر اسدی در سنگر تنها است و من می روم چون سنگر ۱۱ و ۱۲ مربوط به فردوسیها است وارد سنگر می شود ده دقیقه نگذشت هواپیماهای دشمن آمدند و پایگاه ما را بمباران شیمیایی کردند و یک موشک هم به سنگر ۱۲ اصابت کرده بود برادر ناظری برای انجام کاری به بیرون رفته بود شهید منعمی و شهید اسدی هم زیر خاک بودند بلافاصله دست به کار شدیم و در معیت شهید ناظری ، منعمی را از زیر آوار بیرون کشیدیم ولی شهید اسدی زیر خاک بود و اثری از او پیدا نبود شهید منعمی را به بیمارستان ۵۰۰ سومار منتقل و بستری کردیم ولی جای سالمی در بدن او نبود اثرات شیمیایی دشمنان از خدا بی خبر بعثی تمام بدن شهید منعمی را سیاه کرده بود که اصلاً شناخته نمی شد چشمانش از حالت خارج شده بود بعد از مدتی او را به بیمارستان باختران منتقل کرده بودند که به علت عدم شناسایی مدتها مفقودالاثر بود و بعد روحش را تشییع کرده بودند.

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه