شناسه: 113826

تقيد به انجام کامل ماموريت

راوی ن .م غلامرضا نژاد: در عملیات کربلای 4 غلامرضا ، هدایت یکی از گردانهای عقبه را به سمت خز به عهده داشت. او گروهی از بچه ها را از گردان جدا می کرد و آنها را تا محل مأموریتشان هدایت می کرد و برمی گشت و گروهی دیگر را می برد . در این میان تیری به سمت او اصابت کرد . غلامرضا به هیچکس نگفت که دستش تیر خورده است و کارش را به طور عادی ادامه داد ، تا وقتی که تمامی بچه ها را هدایت کرد . وقتی کارش تمام شد ، در اثر خونریزی زیاد بیحال شده و وارد سنگری گردید و رنگ پریده و بیحال گوشه ای نشست و بچه ها دور او جمع شدند و از او سئوال کردند که چه شده است؟ _ چون بادگیر ضد شیمیایی به تن داشت خون از لباسش بیرون نمی زد، بلکه از آرنج سرازیر شده و از مچ دست از آستین لباس بیرون می آمد. بچه ها متوجه خونریزی نشده بودند و او هم مچ دستش را پنهان کرده بود _ با بیحالی جواب داد که بروید کارتان را ادامه دهید. طوری نشده است. تا اینکه مسئول واحد آمد و خواست او را به عقب بفرستند ولی او قبول نمی کرد و سرانجام با اصرار زیاد او را به اورژانس فرستادند.

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه