شناسه: 113827

تهجد و عبادت

راوی غلامحسین مزدستان: یک شب ، در نیمه های شب از خواب بیدار شدم دیدم چراغ اتاق غلامرضا روشن است با خودم گفتم : ختما خوابیده یادش رفته که برق اتاقش را خاموش کند . به همین دلیل رفتم که برق را خاموش کنم که بین بیش از این اسراف نشود . وقتی خواستم کلید برق را بزنم تا چراغ خاموش شود دیدم غلامرضا در حال خواندن نماز شب است . در آن لحظه خیلی متأثر شدم که چرا من که پدر او هستم باید بخوابم و او در این ساعت از شب مشغول راز و نیاز با خداوند است .

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه