شناسه: 115067

خاطرات بعد از مجروحیت

به روایت ازقاسم لعل نیشابوری : به خاطر دارم یک روز فرزندم مهدی تلفن زد و گفت: چند روز دیگر می آیم. بعد از چند روز که از محل کار به منزل بر می گشتم همسایه ها گفتند: مهدی آمده مجروح شده است او از ناحیه دستها وصورت سوخته بود وبرای اینکه ما ناراحت نشویم آن قسمت ها را ازما مخفی می کرد. پس از مدتی در نیشابور ماندن دوباره عزم جبهه رفتن کرد.که مادر ایشان گفت: پسرم شما دیگر دین وسهم خود را ادا کرده اید نروید،مهدی ناراحت شد وگفت: تا زمانیکه یک وجب از خاک میهن در دست دشمنان است من نمی توانم آرام در خانه بشینم. مادر شهید به شوخی گفت: این بار با یک دست وپای قطع شده می آیی ، مهدی لبخند ی زد وگفت: انشاءالله این بار با تابوت خواهم آمد وهمین طور هم شد وبه آرزویش که شهادت بود نائل گردید.

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه