توجه به خانواده
راوی کبری حسنی: همسر فرزندم رضا لحظة خداحافظی ایشان را اینگونه برایم نقل می کرد : یکروز در خانه نشسته بودم که همسرم رضا تقی زاده وارد خانه شد و فرزندم را بوسید خیلی نسبت به او ابراز علاقه نشان می داد و رو به من کرد و گفت : همسرم ، یک حرفی با شما دارم و خواهش می کنم به من جواب رد ندهید ، گفتم : حرفت را بگو ، گفت همسر عزیزم اگر من به جبهه خواستم بروم شما رضایت می دهید؟ گفتم : بلی ، خیلی خوشحال شد و گفت : راست میگویی ؟ گفتم : بلی ، از من تشکر کرد و گفت : اگر می دانستم شما راضی هستید خیلی زودتر از اینها به جبهه می رفتم و چند روز بعد هم به جبهه اعزام شد.
ثبت دیدگاه