خواب و رویای دیگران در مورد شهادت شهید
به روایت از حسین باقرزاده : زمانی که فرزندم مصطفی باقرزاده در جبهه حضور داشت. یک شب خواب دیدم فردی به سمت من می آید نزدیکم که شد دیدم فرزندم مصطفی است. گفتم: خیلی وقت است که به مرخصی نیامدی کی می آیی؟ ایشان گفت: در چند روز آینده می آیم. فقط از شما خواهشی دارم. گفتم بگو: گفت: فلان گوسفند را برایم آماده کن که جلوی من بکشید. من هم به او قول دادم و از خواب بیدارشدم. صبح که از خواب بلند شدم. رفتم سراغ گوسفندی که فرزندم سفارش کرده بود ولی برادرش گوسفندان را خواست بفروشد که من آن را نگه داشتم و گفتم : این گوسفند را لازم دارم . و بعد از چند روز که به شهادت رسید گوسفند را جلویش قربانی کردم . وخوابی که دیده بودم به حقیقت پیوست.
ثبت دیدگاه