خواب و رویای دیگران در مورد شهید 5
یک روز برای مراسم تعزیه یک نفر به روستای دیگری رفته بودم وبخاطر اینکه از محمد باقر خبری نداشتم گریه می کردم . یکی از خانمهایی که در آنجا بود به من گفت: محمد باقر شهید نشده است ایشان اسیر است . شما چرا می گویید که محمد باقر شهید شده . در همانجا تصمیم گرفتم که دیگر گریه نکنم و فقط از خداوند خواستم که اگر فرزندم شهید شده ایشان را در خواب ببینم و یک شب خواب دیدم که یک قسمت از قبرش را نشان می دهد و بعد فهمیدم که محمد باقر شهید شده است .
ثبت دیدگاه